محمد متينمحمد متين، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
محمد مبینمحمد مبین، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

رد پای زندگی پسرم

پاییز و زمستان ۹۶

1398/8/30 13:49
نویسنده : مامانی
80 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسرم اول مهر ماه شروع سال تحصیلی جدید بود و شما با اینکه مهد میرفتی امسال هم فرم جدید داشتی در واقع امسال شما کلاس پیش یک بودی ، لباس آبی طوسی را پوشیدی و همراه مامان به مهد کودک مهبان رفتیم اولین نفر شما بودی و خاله نازنین مهربون منتظر بچه ها بود یه عکس خواب آلو ازت گرفتم 

فدات بشم مامان شما کلا خیلی پسر صبوری بودی و هستی در تمام روزهایی که من صبح زود شما را مهد می بردم اصلا ناسازگاری نمی کردی و خیلی خوش اخلاق بودی همین که من از ماشین شما را بغل کنم ببرم توی رختخواب مهد برات کافی بود چند دقیقه کنارت میموندم و می رفتم خدا را شکر خاله ها توی مهد خیلی دوست داشتن شما خیلی خیلی شیرین زبون با روابط اجتماعی بالایی بودی این بود که همه دوست داشتن ، از اونجایی که از همون یک سالگی برند شرکت سامسونگ را میشناختی و علاقه زیادی به گوشی سامسونگ داشتی گاهی توی مهد" متین سامسونگ" صدات میکردن 🤣 امسال خاله مریم مربی شما بود که خیلی هم حواست به ایشون بود مثلا چه ماشینی سوار میشن ، باباشون چه ماشینی دارند ، چه مدل گوشی دارند ، و حتی اینکه از مکالمات ایشون متوجه شده بودی که خاله خواستگار جدید داره و.... البته غیر از خاله مریم آمار بقیه خاله ها را هم داشتی وقتی اینا را برای خاله مریم تعریف کردم از خنده روده بر شده بود و کلی قربون صدقه میرفت 😁😁😁

اما بیشتر از همه خاله نازنین مدیر مهد را دوست داشتی و روی ایشون تعصب داشتی یه بار که تعمیر کار اومده بود برای نصب دوربین مدار بسته مشغول سوراخ کردن با دریل بودن شما عصبانی میشی و از کلاس بیرون میایی و به خاله نازنین میگی" الان حسابشان را میرسم دارند دیوار مهد خاله را خراب میکنند " 😟😟😟خاله خودشون با هیجان برام تعریف میکردن و یه بار یکی از پدر ها با صدای بلند با خاله حرف میزده شما میایی با عصبانیت بهش میگی " بار آخرت باشه بلند با خاله حرف میزنی " 😖😖😖خاله نازنین میگفت شوهرم هم اینقدر سر من غیرتی نشده بود که متین غیرتی میشه 🤣🤣

جشن یلدا با لباس محلی در مهد 

جشن یلدای امسال هم همگی خونه عزیز بودین که خیلی بهمون خوش گذشت و شما شعر :

  چه خوب شب یلدا    شبی بلند و زیبا 

را برامون میخوندی 

از دی ماه این سال دایی یاسر به عنوان همکار مامان در قسمت فنی  مهندسی شرکت استخدام شد و از اون روز دیگه با دایی با هم شما را مهد میبردیم بعد شرکت می رفتیم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)