محمد متينمحمد متين، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
محمد مبینمحمد مبین، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

رد پای زندگی پسرم

محمد متین نیم ساله

سلام پسرم با رسیدن هشتم آذر ماه شما شش ماهه شده و حالا نصفی از ماه های سال را به لطف خدای مهربون پشت سر گذاشتی در یکماه گذشته اگر استرس برگشت مجدد به صورت دائم سر کارم نبود میتونم بگم روزهای شیرین تر از عسل را در کنار شما گذروندم روزهایی پر از احساس مادرانه پنجشنبه هفتم آذر ماه با هم رفتیم و شما واکسن های شش ماهگی را دریافت نمودی     ...
15 آذر 1392

روزهای پر کار

سلام گل پسری ما همراه با آغاز آخرین فصل پاییز روزهای پر کاری را شروع کرده اولیش رویش  دندان و دومی .....             بله ناز پسرم روز سوم آذر ماه حرکت چهار دست پا را بصورت تلو تلو شروع کرد و خیلی زود حرکت آغاز شد اما از این به بعد...     ...
11 آذر 1392

اولین مروارید

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم صاحب مروارید شدم یواش یواش و بیصدا شدم جز کباب خورا       اولین های هر اتفاقی شیرینی در ذهن ها موندگار و هیجان انگیزه  روز جمعه اول آذر ماه شاهد جوانه زدن اولین دندانت بودیم محمد متین عزیزم رویش اولین مرواریدت مبارک     حالا دیگه راحت میتونی انگشتت را بخوری چرا ناراحت میشی   دوست داری شست پات را هم بخور ...
9 آذر 1392

طعم جدید

پسرک ما این روزها بدجوری ولع تجربه طعم های جدید را دارد   این روزها دور از چشم پسرک غذا میخوریم  نگاهش به  سفره غذا چنان التماس آمیز است که لقمه ها از گلویمان به سختی پایین می رود   ...
4 آذر 1392

مورچه سیاه

سلام فردی در کارتون مورچه سیاه را یادتونه نمیدونم چرا وقتی روز پنجشنبه 92/8/30 دو صفحه از کتاب دانش مسائل روز را خورده شده توسط محمد متین دیدم بی اختیار گفتم مورچه سیاه چی کار کردی   بنظرتون با وجود این مورچه سیاه من میتونم ارشد قبول بشم !!!!!!! ...
3 آذر 1392

سرماخوردگی

سلام پسرکم از روز 92/8/23 تب کردی از قبل کمی علایم سرماخوردگی داشتی که به سرعت پیش دکترت بردیم اما چند روز بعد تازه تب کردی و چند روزی هم ادامه داشت کلی نگرانت شدم  و البته دسپاچه اخه من اصلا تجربه نداشتم مرتب وضعیت شما را با خاله  و زندایی مرضی(هردو پرستار هستن ) چک کردم و ازشون راهنمایی گرفتم  روز جمعه هم بردیم کلینیک تخصصی کودک نونهال که به تشخیص پزشک آنتی بیوتیک تجویز شد خیلی ناراحت شدم خاله هم خیلی موافق آنتی بیوتیک نبود اما چه می کرد  ..... شبها بی قرار بودی و کم خواب شده بودی بماند ساعتی که شمامیخوابیدی بازهم بیدار بودم و دمای بدنت را کنترل میکردم یه شب هم به اصرار عزیر رفیتیم خونه آنها نگرا...
3 آذر 1392

محمد متین در محرم

سلام مامانی شما امسال اولین سالی بود که در مراسم روضه امام حسین شرکت میکردی (سال پیش با مامان بودی ) اولین باری که زیر خیمه امام حسین نشستی و تو هم برای غربت آقا اشک ریختی خدا را شکر که تونستی در فضای معنوی نفس بکشی خدا را شکر عزیزکم آرزویم این است گریه کن واقعی آقا بشی اولین شبی که مراسم رفتیم مصادف بود با سومین شب ماه محرم و روضه حضرت رقیه (س) اولین روز جمعه 92/8/24  به نام نامی حضرت علی اصغر (ع)ثبته لباس سقایی که دایی رضا با کلی ذوق از مشهد خریده بود و متبرک ضریح امام رضا بود  پوشیدی و با مامانی به مراسم شیرخوارگان حسینی رفتیم چه مراسمی چه فضایی خیلی سنگین بود خیلی جانکاه بنظرم اصلا نیاز به روضه خو...
3 آذر 1392

هیجان حرکت

سلام شب پنجشنبه 92/8/9  معمول هر شب دقایقی در روروئک مشغول بازی بودی که  کشف جدیدی کردی و متوجه شدی که با تکون دادن پاها میتونی حرکت بکنی بخصوص وقتی روی سرامیک های گذاشتیم هیجان زده و بی هدف شروع به چرخیدن کردی الهی مادر به فدا کلی هیجان زده شده بودی بخصوص وقتی مامانی بلند بلند تشویقت میکرد و بابایی فیلم میگرفت مامانی مبارکه مبارک ...
3 آذر 1392

پسرم پنج ماهگیت مبارک

پسرم پنج ماهگیت مبارک شکر خدا که یکماه دیگه به خوبی خوشی گذشت و شما کلی کارهای جدید یاد گرفتی کلی برای خودت دلبری کردی با گذشت یکماه از فصل پاییز کم کم شروع به پوشیدن لباس های گرم کردی   صورتت به گردی دگمه لباست عمه میگفت این خودش یه دگمه اس باید ببریمش خرازی بفروشیمش مامانی که سر کار میرفت خونه آشناها رفتی برای دقایقی توی روروئک بازی میکردی با سه انگشت تعجب میکردی   به مامانی در کارهای خونه کمک میکردی( ریختن کردن اشغال لوبیا سبز روی فرش) گاهی وقتا که ازت غافل میشدیم با صحنه های جالبی روبرو میشدیم اون برگه که در دستان شما ریز ری...
8 آبان 1392

ني ني متين چهار ماهه

با رسيدن 8 مهر گل پسر ما چهار ماه تمام شد ماماني از اول مهر به صورت پاره وقت كارش را شروع كرد و در ساعاتي كه شركت بود شما پيش عزيز يا خاله جون بودي  روز هشتم سركار بودم نشد بريم واكسن چهار ماهگيت را بزنيم به همين خاطر صبح روز دهم با هم رفتيم و شما واكسن چهار ماهگي  را نوش جان نموديد اي من به فدا كه مثل واكسن دو ماهگي كاملا صبور و آقا وار رفتار كردي تعدادي از عكس هاي چهار ماهگي ...
8 آبان 1392