محمد متينمحمد متين، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
محمد مبینمحمد مبین، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

رد پای زندگی پسرم

روزهای دوسالگی

1394/6/18 14:27
نویسنده : مامانی
120 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

نزدیک به یک سال از نوشتن آخرین مطلب وبلاگت میگذره ، در یکسال گذشته مامانی فشار کاری زیادی داشت درس خوندن هم بطور رسمی از مهر ماه 93 به اون اضافه شد (مامانی کارشناسی ارشد مدیریت اجرایی قبول شد ) همه اینها به یک طرف شما ماشاالله خیلی خیلی خیلی زیاد شیطون شدی تعجبتعجبجوری که من بارها احساس میکردم کم آوردم گریهخیلی کنجکاو در عین حال باهوش هستی این کار را سخت تر میکنه ،

 محمد متین آروم و ساکت ماه های اول زندگیش تبدیل به یه پسر شیطون و بلا شد راضی، از همون شروع راه رفتن  روز به روز قدرت انجام کارهات بیشتر شد ، تمام وسایل خونه را جمع کردیم برای یخچال قلاب مخصوص درست کردیم تا هر لحضه مجبور نباشیم شما را از یخچال بیرون بیاریمخندونک ، خیلی از اسباب خونه ما شکستخطاخطا ( فدای سرت )

ببخشید مامانی میدونم خیلی دیر شده می دونم خیلی از خاطراتت را فراموش کردم اما سعی میکنم برات بنویسم از روزهای قشنگ زندگیتمحبت

نوروز 94 دومین عید نوروز گل پسرم میشد حسابی تیپ زده بودی با یه کلاه شاپوری خیلی با نمک شدی

******

جشن تولد دوسالگیت را هم  در تاریخ هفتم خرداد با حضور خانواده مامان بابا در یه جای باکلاسچشمک (مدرسه شوهر خاله با کی کلاس درس ) برگزار شد شما یک دقیقه هم کنار کیک تولدت آروم نموندی (دلت میخواست بری حیاط بازی کنی ) فقط برای فوت کردن شمع اومدی ، از همون روز بود که یاد گرفتی شعر تولد تولد را بخونی از اون به بعد هر جا شمع ، کبریت ، و حتی آتیش  را میبینی  بلند بلند تولد تولد میخونیخندهخنده

******

گل پسرم چند ماهی که مجموعه صد آفرین را برات گرفتم گاهی وقتا برات سی دی میزارم ببینی خیلی زود علاقه پیدا کردی و در کمال ناباوری بصورت اتفاقی متوجه شدم که خیی از کلمات را یاد گرفتی بخونی مثل فلفل ، طوطی ، مسواک ،  تلفن و ...

پسرم علاقه زیادی به کلید و سویچ داری (به واسطه علاقه فراوان که به ماشین داری )  یه  مدت دایی جون یاسر " متین کلید ساز " صدات میکرد ،  به راحتی ماشین را استارت میکینی و ترمز دستی را بالا و پایین میکنی (خیلی خطرناکه )تعجبتعجب

******

قربونت برم گل پسری تقریبا یکسالی میشه که مامان صدا میزنی و الانم یاد گرفتی مامان جون صدا میکنی قربون اون زبونت برم مامانی عاشق اون مامان جون گفتنتممحبت

 

خیلی با محبت و مهربون هستی هر جای دستم یه کوچولو زخم باشه خیلی بانمک میگی اوف شده و میایی بوسش  میکینیمحبت

******

علاقه زیادی به گوشی و تبلت داری هرچند مامان و بابا سعی میکنن زیاد پیش شما از این وسایل استفاده نکنن اما تا صدای زنگ تلفن میاد بلند میگی کی بود ؟ خیلی راهت هر برنامه را که میخاستی باز میکنی  ، امسال بابایی ماموریت خارج زیاد داشت در این حین یاد گرفتی که باید برنامه وایبر یا لاین را باز کنی شماره بابایی را پیدا کنی و بعد میگی "زنگ بزن باباش" (به بابا میگی باباش مامانی چند بار گفته بود باباش متین را ببر پارک شما هم یاد گرفتی میگی باباش ) البته گاهی هم مهدی جان صداش  میکنی

در مدتی که بابایی ماموریت بود ما خونه عزیز میرفتیم یا خاله میومد پیش ما ، خاله حسابی اذیت شد اما به ما کلی خوش گذشت ، خاله خیلی خیلی شما را دوست داره کلی با هم بازی میکردین تازه یاد گرفته بودی با خاله کشتی میگرفتی خیلی با حال بود

دایی یاسر را به اسم صدا میزنی و همه دایی ها را میگی یاسر

کلی از اسم ها اقوام را دیگه صدا میزنی : خاله ، عزیز ، حاجی ، یاسر ، عمو ، امیر علی ، کوثر ، پارسا ، هانی ، عمه و ...

******

به لطف خدای مهربون و محبت امام رضا(ع) آرامشهریور امسال برای اولین بار به زیارت آقا رفتی (قبول باشه مشهدی )

******

گل پسرم همچنان ساعتی را که مامان سر کار هست شما پیش خاله فاطمه ( پرستارت ) هستی و هیچ مشکلی نیست از مرداد ماه دو ساعتی هم مهد کودک میری تا با بچه ها بازی کنی بعد هم مامان میاد دنبالت  حنما باید برات بستنی بخرم (خیلی بستنی دوست داری )

******

محمد متین عزیزم درسته که خیلی شیطنت میکنی خیلی کم خواب هستی خیلی خونه را نامرتب میکنی و ....

اما همه امید و آرزوی مامان اینکه شما به  خوبی و خوشی روزهای کودکیت را بگذرونیمحبتمحبت

راستی فرصت نشد عکسات را بگذارم ان شا... بعدا میام  این پست را کامل میکنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)