محمد متينمحمد متين، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
محمد مبینمحمد مبین، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

رد پای زندگی پسرم

دومین پاییز

پسرگلم اومدم بنویسم که خیلی خیلی خوردنی شدی   کلی کلمه جدید یادگرفتی : بابا، خاله ، به به ، آبو ، اده (همون بده خودمون ) ، در در ، ... برامون شیرین زبونی میکنی   یادگرفتی سلام میدی خیلی بانمک سلااااااام را کشیده ادا میکنی گاهی وقتا حتی وقتی میری اتاق دیگه میایی بازم سلام میدی     از سرکار که برمیگردم  قند توی دلم آب میشه برای سلام کردنت مامانی قربون پسر با ادبم بشم جدیدا یاد گرفتی وقتی چیزی را که دوست داری بهت میدیم زیر لب میگی "دست " اوایل متوجه نمیشدیم   حالا فهمیدم منظورت همون "دست دردنکنه " است که به صورت کاملا خود جوش یادگرفتی الهی مامان قربون اون تشکر کر...
9 مهر 1393

خاطرات

سلام چند وقتی بود که به دلیل مشغله زیاد کاری و بعد هم در خدمت محمد متین بودن فرصتی نبود تا  از خاطرات گل پسرم بنویسم حالا اگه بخوام به ترتیب وقوع اتفاقات مطلب بنویسم عرض میکنم که : سه شنبه 12/1/93 دوتا از دوندون های جلو همزمان باهم بیرون زدن دندونهایی درشت و با فاصله از هم روز یکشنبه 14/2/93 پسر گلم حرکت قشنگ بای بای را برای اولین بار برای مامان جونش انجام داد و با کلی قربون صدقه مواجه شد و حالا خوشحالم   که بگم صفحه 34 از خاطرات روزهای کودکی تکمیل شد به سلامتی روز سه شنبه 23/2/93 اولین سفر محمد متین به شمال اتفاق افتاد در این سفر که همراه خانواده خاله بودیم کلی بهمون خوش گذشت و محمد متین حسابی آب بازی کرد و د...
18 خرداد 1393

تولدت مبارک

نيما يوشيج در جشن تولد يك سالگي فرزندش نوشت: پسرم يك بهار ، يك تابستان يك پاييز و يك زمستان را ديدي. از اين پس همه چيز جهان تكراريست جز مهرباني . . .   محمد متین عزیزم تولدت مبارک...           ...
8 خرداد 1393

ماه نه و صدای پای بهار

   سلام عزیز مامان حالا دیگه شما به سلامتی و دلخوش ماه نهم را پشت سر گذاشتی ، این روزها مامانی غرق شادیه ، شادی وصف ناپذیر که از همون دوران بچگی با نزدیک شدن به فصل بهار و عید نوروز داشت (یاد عید نوروز خونه پدری بخیر روزهای خیلی خیلی خوشی بود )مامانی عاشق فصل بهاره و شما گل پسرم متولد آخرین ماه بهار، خوشی امسال با حضور شما دو چندان  نه صد چندان شده ، خلاصه این روزها خیلی خوشم خیلی خیلی خدایا شکررررت صدای بال پرستو                              صد...
21 اسفند 1392

هشت ماه

سلام پسر هشت خردادیم در هشت بهمن ماه هشت ماهه شدی هورااااااااا مامانی چند روزیه که شما دقایقی را بدون کمک ما میشینی و سرگرم اسباب بازیهات میشی   و این بهترین هدیه به مامانی در روز تولدش در پانزدهم بهمن بود   هر چند آقای پدر و مامان جون مهربون (مادر آقای پدر مامان جون ) کلی زحمت کشیده بودن و هدایای خوشگلی تدارک دیده بودن که همینجا ازشون تشکر میکنم با این حساب به لطف خدای مهربون فقط  سطر دوم این صفحه از کتاب خاطرات روزهای کودکیت مونده که کامل بشه که وقتی بتونی بای بای کنی اونم کامل میشه ان شا... این روزها حسابی شیطون شدی و تمام تلاشت بلند شدن از جا ریخت و&nb...
18 بهمن 1392

احوالات هفت ماهگی

سلام امروز روز تولد حضرت محمد (ص) و امام جعفر صادق (ع)  صبح صورتت را بوسیدم و در گوش گفتم عید مبارک گل نازم  امیدوارم امروز و هر روز محمدی باشی  سال پیش مامانی آرزو میکرد که این روز را در کنار گل پسری باشه و اما کوچکترین عضو خانواده ما و البته کوچکترین عضو مهد کودک قصر فیروزه  این روزها حسابی به مهد کودک عادت کرده و خدا را شکر  مشکلی نداره (به جز سرما خوردگی که از بچه های دیگه در مهد میگره ) صبح ها خیلی خوب با مامانی همکاری میکنه و میذاره مامانی حسابی لباس بپوشوندش   پسرکم  غذا خوردنش خیلی بهتره شده و خیلی وقتا با لذت غذا میخوره ...
29 دی 1392

گل بهارم در زمستان

  یلدای نود و دو اولین شب یلدای پسر بهاریمان بود شب یلدا همگی خونه آقاجون بودیم خوش گذشت عمرت به بلندای شب یلدا مامانی   ...
7 دی 1392